هر موقه این دعای سمات به گوشم می خوره یاد تکالیف جمعه شب میفتم :دی
مسجد نزدیک خونه مون جمعه شب میذاش پشت بلندگو ... از همون موقه ها بود که باید میرفتیم سراغ سمبل کردن تکالیف که اکثرا برنامه ریزی میشد برای زنگ تفریح قبل کلاس :دی
وَ یَوْمَ فَرَقْتَ لِبَنِی إِسْرَائِیلَ الْبَحْرَ
وَ فِی الْمُنْبَجِسَاتِ الَّتِی صَنَعْتَ بِهَا الْعَجَائِبَ فِی بَحْرِ سُوفٍ ،
وَ عَقَدْتَ مَاءَ الْبَحْرِ فِی قَلْبِ الْغَمْرِ کَالْحِجَارَةِ
وَ جَاوَزْتَ بِبَنِی إِسْرَائِیلَ الْبَحْرَ
وَ تَمَّتْ کَلِمَتُکَ الْحُسْنَى عَلَیْهِمْ
"بِمَا صَبَرُوا"
وَ أَوْرَثْتَهُمْ مَشَارِقَ الْأَرْضِ وَ مَغَارِبَهَا الَّتِی بَارَکْتَ فِیهَا لِلْعَالَمِینَ ...
و روزى که دریا را براى بنى اسرائیل شکافتى
و در چشمههاى جوشنده که با آن شگفتیهایى در دریاى سوف به وجود آوردی
و آب دریا را در دل گرداب همانند سنگ سخت بستى
و بنى اسرائیل را از دریا به خشکى رساندى
و وعده نیکویت بر آنان کامل گشت
به خاطر آنکه شکیبائى ورزیدند
و آنان را وارث مشارق و مغارب زمینى که در آن جهانیان را برکت دادى نمودى ...
- به خدایی با این سابقه درخشان چجوری میشه امید نداشت ؟!