می روی زود، عمر من هستی! دیر و کم مثل برف میآیی
چقَدَر ناز میکشم تا تو یک دو جمله به حرف میآیی
نه تو را میشود نزد فریاد، نه تو را با بقیه قسمت کرد
بیسبب نیست مثل هر رازی تو به چشمم شگرف میآیی
هر زنی کوزهایست بر دوشش، میبرد پای چشمهی تقدیر
قسمت این است عاشقت بشوم، سنگی و سمت ظرف میآیی!
بی تو هرچند سخت میگذرد این زمستان سرد و طولانی
دیر یا زود مطمئن هستم ناگهان مثل برف میآیی
میپرد باز پلک پنجرهام، خانه چشمانتظار مهمان است
بوسه و بغض و اشک و دلتنگی… تو بگو کی به صرف میآیی؟
*مژگان عباسلو*