چاردیواری

مثل من آواره شو از چاردیواری درآ! ...

چاردیواری

مثل من آواره شو از چاردیواری درآ! ...

یکشنبه

مرا وقتی گرفتار خودم بودم صدا کردی

مرا از من، مرا از قیدِ من بودن رها کردی

دوباره روی ماهت محو شد در رشته های شب
تو با زیبایی‌ات این حرف‌ها را نخ نما کردی...

نماز عشق می خواندم، امامم حضرت دل بود
کنارم بی تکلّف ایستادی، اقتدا کردی

به هم نزدیک بودیم، آتش از لب‌هات می‌تابید
دلت می‌خواست لب‌های مرا، امّا حیا کردی

من از خود نیمه‌ای را دیده بودم "عاقل" اما تو
مرا با نیمه ی دیوانه ی من آشنا کردی

امان از آخرین دیدار و وای از آخرین بوسه
لبت را و دلت را و مسیرت را جدا کردی...


محمدرضا طاهری