...
مردم بزدل دهکوره دور ، مردم زنده به گور
همه گفتند: پسربچه خوب! ، توی این تنگ غروب
چرا تنها بیرون از خونه شدی؟ ، مگه دیوونه شدی؟
مگه ابر و آسمون به حرف پوچ من و توست!؟
بجز از خوردن و خوابیدن و صبر ، نمیشه کارا درست ...
چرا کاری بکنیم که اون سرش پیدا نیست؟
توی سفرهها هنوز نون خشکی باقیست
لب رودخونه لجنزاری هست ، توی اون ماهی بسیاری هست
میخوریم با هم قناعت میکنیم ، کنج خونه استراحت میکنیم
میگذره تموم میشه ناراحتی ، برو کن شکر خدا سلامتی!
میتونی گنده بشی کار بکنی ، پولاتو روی هم انبار بکنی!
میتونی دو روز دیگه زن بگیری ... صبر کن کجا میری؟
فکر این کن که به جائی برسی ، پول درآری، به نوائی برسی
نکنی کاری که تنها بمونی ، توی راه زندگی جا بمونی
مبادا تو این راها پا بذاری ، تو پسر چیکار به این کارا داری؟ !
این کارا حاصل بد داره حسن ، حالا اومد نیومد داره حسن
مبادا حرف ما رو رد بکنی ، باز از این فکرای بد بد بکنی!
چی میگین فکرای بد بد کدومه؟ قصه اومد نیومد کدومه؟
شماها فکرای واهی میکنین ، تو لجن دنبال ماهی میکنین
توی تاریکی این قبرستون ، زندگی کردن مال خودتون!
هر کی خورشیدو میخواد ، پاشه دنبالم بیاد!
عاخر عمری...
:)))
:D
یه کتاب بود زمون بچگی ، همین وزن عروضی رو داشت ، یادش بخیر و اینکه خیلی داری به خودت فشار میاری ها ، زیاد درس نخون :دی
:دی
کاملشو که بخونیم....تلخند داره!
شماها فکرای واهی میکنین...
تو لجن دنبال ماهی میکنین...
اوهوم